روز جمعه بنيتا چطور گذشت؟؟؟
بنيتا در اين مدت
اين روزهاخيلى بهونه گير شدى ،اصلا علتش رو نميفهمم ،فقط از صبح تا شب در حال نق زدن هستى همش بهونه ميگيرى وگريه ميكنى ،ديگه هيچ چيزى ارومت نميكنه حتى پيشى خودت كه خيلى زياد دوستش دارى اين روزها خيلى خسته و كلافه شدم ،كلافه از اينكه نميتونم ارومت كنم و مانع گريه كردن واذيت شدنت بشم فقط منتظرم ،منتظر تا اين روزهاى خسته كننده سپرى بشه تا دوباره بشى همون بنيتاى هميشگى بنيتاى اروم ودوست داشتنى من بنيتا و ميوه هاى كاج بنيتادر حال غذا دادن به پيشى بنيتا بعد از اب بازى(كار هر روز ) ...
بنيتا وحلما
تلاش بنيتا براى خواباندن حلما وتلاش حلما براى فرار از دست بنيتا ...
وقتى بنيتا از حموم مياد بيرون
امروز بردمت حموم . واى كه حسابى كلافه ام كردى،هر كارى كردم نتونستم بيارمت بيرون دو ساعت تمام تو حموم اب بازى ميكردى ،اينقدر اب به صورتت پاشيدى كه چشمات قرمز وصورتت حسابى قرمز شده بود ،ولى باز خسته نشده بودى بالاخره مجبور شدم با گريه بيارمت بيرون ميخواستم ازت عكس بگيرم ،اجازه ندادى ،به بهونه عكس گرفتن از بابا چند تا عكس ازت گرفتم ،ولى هر وقت ميديدى دوربين به سمت شماست گريه ميكردى كه عكس نه ...